تو را میخواهم نه برای امروز، نه برای فـردا؛ تو را میخواهم به جبران تمام سالهایی که نشناختمت. میخواهمت ای عشق ابدی؛ آغوشت منـزلگاه مـن است. دستانت را به من بده؛ میتوان قویترین مــرد تاریـخ شـد اگــر دستانت خلأ میان انگشتانم را پر کند. هلال لبانت را بگشا صـورتت را زینت بـده و لبخند بـزن و لبخندت را در سختترین لحظاتم از من دریغ نکن؛ حتی اگر تمام سختیهای دنیا بر سرم آوار شود، بازهم لبخند بزن تا همه را پشت سـر گـذارم ای معـشوق جان. با تو میتوان زنده بود و زندگی کرد؛ عاشق بود و تا آخرین نفس عاشقی کرد.
کتاب داستان دختری ساده را روایت میکند که پس از مرگ پدر و مادرش گرفتار توطئه افراد سودجو قرار میگیرد و فراز و فرودهایی در زندگیاش اتفاق میافتد.
اطلاع از آخرین محصولا و تخفیفات ویژه و ...